این‌جا بوی مداد می‌دهد و کاغذ کاهی

گاهی چیزهایی معمولی می‌نویسم...

این‌جا بوی مداد می‌دهد و کاغذ کاهی

گاهی چیزهایی معمولی می‌نویسم...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چشم‌هایش» ثبت شده است

🌺🌺 علوی عشق نوشته است. در قالب سیاست، عاشق بودن را به تصویر کشیده. روی پوسته‌ی یک تم عاشقانه حرف سیاسی‌اش را حکاکی کرده و به حکومت ظالم زمانه‌اش تاخته...
چشم‌هایش، اگرچه با تعلیقش شما را به دنبال خود می‌کشاند اما هر لحظه امکان پاره شدن ریسمان کشش آن وجود دارد. اگرچه فضاسازی خوبی ندارد اما چنان با زبانی عالی، قدرتمندانه شخصیت‌های داستانش را پرداخته که هرکدام از آن ها بدون کم و زیاد به مخاطبش معرفی می‌‌شود و او را با عمیق‌ترین خصوصیات درونی شخصیت اصلی داستانش هم آشنا می‌کند.
کتاب علوی همان‌قدر که خواننده را میخ‌کوب می‌کند، می‌تواند او را در میانه‌ها‌ی راه خسته کند. همان‌قدر که شاه‌کار است، می‌تواند معمولی باشد.

🔸 یکم

#بزرگ_علوی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۱ ، ۰۴:۱۳
اول شخص

🌺 🌺 دیگر موقع آن رسیده بود که من آخرین تیرهای ترکش خود را رها کنم. استوار و آماده به حمله ایستاده بودم. خیره به او نگریستم و می‌کوشیدم کوچک‌ترین ارتعاش‌های روح او را احساس کنم. زن ابروهایش را در هم کشید، لبانش را نیمه باز کرد. می‌خواست دروغی بخندد، خنده در لبانش خشک شد. دیگر نمی‌توانست مرا تحقیر کند و به بازی بگیرد، اما زبانش هنوز در اختیارش بود. گفت: عجب داستان شیرینی! و هیچ‌کس این زن را نمی‌شناسد؟

🔸چند خط اول

#بزرگ_علوی

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۱ ، ۱۶:۲۲
اول شخص