🌺🌺 شما دور و برتان کسی بوده یا هست که شبها تا سهی نصفهشب به چشمانش فشار بیاورد و مثل دیوانهها میخ شود به صفحهی تلویزیون؟ توی اقوام یا خانوادهتان آدمی هست که زن و زندگی را بپیچاند یا از صاحبکارش مرخصی بگیرد برای اینکه دو ساعت بنشیند و دویدن آدمها را دنبال یک توپ تماشا کند؟ شده همسر یا برادر یا فرزندتان چون منتظر شروع مسابقهی فوتبال است خلقش فراخ شود و دم دقیقهای که داور سوت را میبرد دهانش تا بازی را جریان بیاندازد، برق برود و همان آدم چون دستش به جایی بند نیست، سگ بشود؟ از اینها دیدهاید که کلی هزینه روی دستشان میگذارند و صدها هزار تومان خرج میکنند تا از چهارگوشهی کشور خودشان را برسانند به شهری بسیار دورتر و بازی تیم محبوبشان را از نزدیک ببینند؟ شده است انسانی را ببینید که توپی را به دیوار بکوبد و برای خودش سانتر کند؟ بازیاش را گزارش کند؟ به جای مربی حرص بخورد؟ توی اتاق سه در چهارش به همهی دنیا سفر کند، تورنمنت برگزار کند و توی دل هزاران هوادار را با نزدن تک به تک، خالی کند؟ دیوارهای اتاق هیچکس را دیدهاید که کف تا سقفش پر از پوسترهای بازیکنان فوتبال باشد؟ هیچ مردی به چشمتان آمده است که چون فلان تیم محبوبش در اسپانیا یا ایتالیا یا انگلیس، بازی را باخته و جامی را از دست داده، آخر شب سر روی بالش بگذارد و صحنههای بازی توی ذهنش زنده شود و آرام و بیصدا اشک از گوشهی چشمانش سر بخورد و بیافتد؟ تا حالا بغل دستتان مردی بوده که از استرس قلپ قلپ آب سر بکشد و بعد چون تیمش گل خورده لیوان را پرت کند به دیوار و خورده شیشهها به سر و روی شما بخورد؟ یقینن شما آن موقع در نهایت عصبانیت چیزی به او نمیگویید؛ یا اگر بگویید غرولندی است صرفن برای آرام کردن خودتان، نه کلامی که باعث تغییر رفتار او شود؛ زیرا او دیوانه است و حرف و نصیحت برایش کارا نیست.
این حالات شاید برایتان نامأنوس باشد اما باید هشدار بدهم که هر لحظه ممکن است به چنین افرادی بربخورید. ممکن است کسی به خواستگاریتان بیاید که بعدها متوجه بشوید همزمان از تلویزیون و گوشی و لبتاب، سه فوتبال مختلف را تماشا میکند. ممکن است همین حالا آنی که توی شکمتان در حال وول خوردن است، روزگاری شب عروسیاش غیبش بزند و او را پشت تالار درحال تماشای ده دقیقهی پایانی فوتبالی پیدا کنند. شاید هم پروین خانم، زن همسایهتان وقتی دم اذان چشم توی چشم مادرتان نشسته است و دارد با غیبت روزهاش را باز میکند، گلایه کردنهایش به گوشتان بخورد و از حرفهایش بفهمید پسرش دیشب تا سحر نشسته است و با تماشای فوتبالهای قدیمی ترافیک وای فای را تمام کرده.
لطفاً به این افراد خورده نگیرید. به پر و پای چنین آدمهایی زیاد نپیچید. اینها دیوانگانیاند که هر از گاهی دمل جنونشان سر باز میکند. دملی که هیچوقت چرکش نه خشک میشود و نه تمام. جنونی که تا چشمشان میافتد به یک مستطیل سبز، دین و دنیاشان را ازشان میگیرد. آدمهایی شاید مثل آنکه دلتان را قاپ زده. آدمهایی شاید مثل آنکه سرتان را نزدیک شکمتان میبرید و مدام برایش آیتالکرسی و چهارقل میخوانید تا بلکه وقتی آمد سر به راه شود. آدمهایی شایدتر مثل پسر پروین خانم. قطعن مثل من.